ما اومدیم....
پسر نازم
سه شنبه با عمو بهرام و زن عمو رفتیم مشهد،خونه ی عمو غلامرضا(عموی بابایی)،تا جمعه موندیم..من بخاطر اینکه هوا سرد باشه یه کم استرس داشتم،اما خدارو شکر هوا خیلی خوب بود.فقط شب یه کم سرد بود..بهرحال خیلی خوش گذشت ..تو هم حسابی خودت و تو دل عمو غلامرضا و بچه ها و نوه هاش جا کردی..عاشقتم ناناز پسر...
پارسا و بابایی تو حرم:
پارسا در سرزمین عجایب:
پارسا در زیست خاور:
مسافرت
سلام ب همه ی نی نی پیجی ها: بالاخره امام رضا مارو طلبیند،فردا میریم مشهد،ایشالا جمعه شب برمیگردیم...الان هم باید برم وسایلمون و جمع کنم.فعلأ بای..بوس بوس بوس
لحظه های با تو بودن...
سلام به نی نی های عزیزم و مامان بابای گل:
از همه بخاطر تبریک عیدغدیر ممنونم و یه تشکر مخصوص هم از همسرم میکنم بخاطر پست قبلی که برای من گذاشت.یکی از موندگارترین هدیه هایی بود که گرفتم...
حالا بریم سراغ ناز پسرم و شیرینکاریهای این چندروز:
اینجا هم حیاط مامان جون
و حرف آخر این پست....
پسر نازم: دانی از زندگی چه میخواهم؟....من تو باشم تو,پای تا سر تو...
زندگی گر هزارباره بود.........بار دیگر تو, بار دیگر تو....
عید غدیرخم مبارک
با تو من زاده ی برگ ، سبزترین خواهم ماند
بستر خیزش گل ، مثل زمین خواهم ماند
دم به دم می شکفد در نفسم بابونه
با تو ای تازه ترین ، تازه ترین خواهم ماند
مثل هم خانگی دُر و صدف می دانی
با تو در سایه ی تو ساده ترین خواهم ماند
دل پروانه ی من می گوید :
با تو ای پیله ی من سخت عجین خواهم ماند
ای تمامت همه آیینه و آیین صفا
ساده ام!با تو ولی ساده ترین خواهم ماند
عیدت مبارک عزیزم
از طرف بابا حسین برای مامان نازی