پارسا

پارسا جان تا این لحظه 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن دارد

زن دایی گرفتم....

بالا خره دایی جونم داماد شد...


تاریخ : 29 دی 1392 - 21:12 | توسط : مامان پارسا(پسر نازم) | بازدید : 1233 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

لحظه های با تو بودن.....

پسرنازم:

روزها دارن از پی هم میگذرن و تو ب لطف خدای مهربون روز ب روز بزرگتر و شیرین تر میشی.زندگی چقد با بودن تو زیباست,تموم دنیا قشنگه. وقتی ب چشمای قشنگت نگاه میکنم دلم ضعف میره,روزی هزاران بار خدارو شکر میکنم,ک تو هستی.وقتی لبهای زیباتو ب خنده باز میکنی و بطرفم میای میگی "مامان خانوم خنده " دلم میخواد برات بمیرم.

مهربونم خدا مارو خیلی دوست داشت ک تو گل قشنگ رو بهمون هدیه داد...



تاریخ : 08 دی 1392 - 20:20 | توسط : مامان پارسا(پسر نازم) | بازدید : 1095 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر

ناگفته ها...

ناگفته ها...

پسرنازم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم...
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

پسرنازم،دوستت دارم ..
تاریخ : 05 دی 1392 - 02:39 | توسط : مامان پارسا(پسر نازم) | بازدید : 1436 | موضوع : فتو بلاگ | 18 نظر